گمبگ و قیلون
آرام آرام خون می چگد از پیکرش آرام آرام
لرزید قلب مادرش آرام آرام
بوسید عکس دخترش را بعد پرزد
زخمی شده بال و پرش آرام آرام
میدان مین را دید و با یک یا علی رفت
خالی است حالا سنگرش آرام آرام
یک گام دیگر رفت اما گام بعدی
جا مانده پای دیگرش آرام آرام
می سوخت در آتش ولی لبخند می زد
ققنوس شد خاکسترش آرام آرام
مُهر و پلاک و چفیه و پوتین و لبخند
انگار پیدا شد سرش آرام آرام
افتاده عکس قاب با روبان مشکی
در چشم های دخترش آرام آرام نوشته شده در جمعه 91 اردیبهشت 8ساعت ساعت 4:31 عصر توسط حسن مروتی شریف آبادی| نظر
By Ashoora.ir & Night Skin