گمبگ و قیلون
نوجوانی شهید ابراهیم امیر عباسی مادرش بهش گفت:ابراهیم، سرما اذیتت نمی کنه.گفت: نه مادر، هوا خیلی سرد نیست.هوا خیلی سرد بود.ولی نمی خواست ما را توی خرج بیندازد.دلم نیامد.همان روز رفتم و یک کلاه برایش خریدم.صبح فرداکلاه روسرشکشید و رفت.ظهر که برگشت بدون کلاه بود.گفتم کلاهت کو؟گفت:اگه بگم دعوام نمی کنی؟گفتم:نه مادر. مگه چیکارش کردی؟گفت:یکی از بچه های مدرسمون با دمپایی میاد.امروز سرما خورده بود؛دیدم کلاه برای اون واجب تره.!!
نوشته شده در پنج شنبه 91 اردیبهشت 7ساعت ساعت 9:15 صبح توسط حسن مروتی شریف آبادی| نظر
طبقه بندی: شهدای نوجوان
By Ashoora.ir & Night Skin