گمبگ و قیلون
در یک نگاه ولادتش را پنج سال پس از بعثت آخرین پیام آور وحی... ادامه دارد...
صدای خروس،سگ،الاغ... شلمچه بودیم.شیخ اکبر گفت:امشب نمیشه کار کرد.می ترسم بچه ها شهید بشن.تو تاریکی دور هم ایستاده بودیم و فکر می کردیم که صالح گفت:یه فکری! همه سرامونو بردیم تویهم.حرف صالح که تموم شد،زدیم زیر خنده و راه افتادیم.حدود یک کیلومتر از بلدوزرها دور شدیم.رفتیم جایی که پر از آب و باتلاق بود.موشی هم پیدا نمی شد.انگار بیابون ارواح بود.فاصله مون با عراقیا خیلی کم بود.اما هیچ صر و صدایی نمی اومد.دور هم جمع شدیم.شیخ اکبر که فرماندمون بود گفت:یک، دو، سه.هنوز حرفش تموم نشده بود که صدای دوازده نفرمون زلزله ای به پا کرد.هرکسی صدایی از خودش درآورد.صدای خروس، سگ، بز،الاغ و... چیزی نگذشته بود که تیربارا و تفنگای عراقیا به کار افتاد.جیغ و دادمون که تموم شد پوتینارو گذاشتیم زیر بغلمون و دویدیم طرف بلدوزرا.مامی دویدیم و عراقیا آتیش می ریختند.تا کنار بلدوزرا یه نفس دویدیم.عراقیا اونشب انگار بلدوزرارو نمی دیدند. تا صبح گلوله هاشونو تو باتلاق حروم کردند و ما به کِیف و خیال آسوده تا صبح خاکریززدیم. اتل متل یه بابا اتل متل یه بابا که اسم او احمده نمره جانبازی هاش هفتادو پنج درصده اون که دلاوری هاش تو جبهه غوغا کرده حالا بیاین ببینین کلکسیون درده او که تو میدون مین هزار تا معبر زده حالا توی رختخواب افتاده حالش بده آهای آهای گوش کنین درد دل بابا رو می خواد بگه چه جوری کشتند بچه ها رو هیچ می دونی یعنی چی زخمی هارو بیاری یکی یکی و با زور تو آمبولانس بذاری آی قصه قصه قصه نون و پنیر و پسته هیچ تا حالا شنیدی تانک ها بشن قناصه می دونی بعضی وقتا تانکا قناصه بودن تا سری رو میدیدن اون سرو می پروندن یه بچه بسیجی اونوَرِ میدون مین زیر شنی های تانک له شده بود رو زمین خودم تو دیده بانی با دوربین قرارگاه رفیقمو می دیدم تو گودی قتلگاه آر پی جی تو سرش خورد سرش که از تن پرید خودم دیدم چند قدم بدون سر می دوید هیچ می دونی یه گردان که اسمش الحدیده هنوزم که هنوزه گم شده ناپدیده اتل متل توتوله چشم تو چشم گلوله اگر پاهات نلرزید نترسیدی،قبوله دیدم که یک بسیجی نلرزید اصلا پاهاش جلو گلوله واستاد زل زده بود تو چشاش گلوله هم اومده از دو چشم مردونه گذشت و یک بوسه زد بوسه ای عاشقونه چون عاشق خداشه
مکان ولادتش را در مکه و در خانه وحی...
پدرش را صاحب وحی...
مادرش را نخستین بانوی پذیرنده وحی...
پرستارانش را بانوان تایید شده وحی...
خادمانش را فرشتگان و آورندگان وحی...
همسر و فرزندانش را تنها جانشینان وحی...
تلاش و مرارت هایش را در راه وحی...
زندگی کوتاهش را برگرفته از وحی...
وصف کننده اش را کتاب وحی...
خلق و خوی و بندگی اش را الگوی پیروان وحی...
و سرانجام، رفتن و مدفن پنهانش را رسواگر ستیزه جویان با وحی،
و داغش را آتش سوزانِ قلب عارفان به وحی برشمرده اند.
اما او که بود چه کرد و بر او چه گذشت؟
طبقه بندی: درآمد فاطمیه
طبقه بندی: شوخی جبهه،خاطره
By Ashoora.ir & Night Skin